سرگشته
این روز ها عجیب افسار زندگی ام را از کف داده ام و گمان می کنم اسب سرکش زندگی ام تاخت می رود
عادت ندارم به این سرگشتگی و نمی دانم چگونه بر خودم مسلط شوم
می دانم علت سرگشتگی چیست ولی راه حلی برایش ندارم 🥲
در میانه زندگی
در تلاش برای یک شروع ادبی بودم که به این نتیجه رسیدم به روال همیشگی خودم بنویسم
از هر جهت نگاه می کنم می بینم که شروع مطلب برایم از هر چیزی سخت تر است
بگذریم
امتحانات میانترم را با موفقیت پشت سر گذراندم و برای خود آرزوی موفقیت در امتحانات پایان ترم را دارم 🙃🙂
از خودم راضی هستم ولی به گمان خویش هنوز در قله موفقیت به سر نمی برم و راهی دراز به قله در پیش دارم .
دلیلی برای نوشتن نداشتم صرفا بی دلیل نوشتم تا چیزی نوشته باشم
و اینکه در لحظاتی که حال خوبی دارم هم چیزی در این وبلاگ به یادگار بماند
ترم چهار بهتر از چیزی که پیش بینی میکردم پیش رفت امید است که همین گونه به اتمام برسد
قاطی پاتی
به نام خدا
به شروع ترم چهار نزدیک می شویم و با هر روز نزدیک تر به معنای واقعی کلمه حالم بدتر می شود
استرس تمام وجودم را می گیرد و عرصه را بر من تنگ می کند
تابستانی به معنای واقعی کلمه مزخرف گذراندم
آواز دهل شنیدن از دور خوش است
به نام خدا
آخرین پستی که نوشتم به دوران امتحانات بر می گردد و نقد تندی که از پزشکی به خصوص پزشکی در دانشگاه خودم باز میگردد
نقدی که حاصلی نداشت جز عذرخواهی های مکرر در پی وی و اعصاب خوردی های مکرر تر 😑
و از آنجایی که وقتی چیزی حالم را بگیرد بشدت از آن دوری می کنم و حال خوش خودم را با فکر کردن به آن زایل نمی کنم پست مذکور رو حذف کرده و دیگر به وبلاگم سر نزدم و در شگفتم که دگران چرا به این جا سر می زنند ( آمار وبلاگ تک و توک افرادی را نشان میدهد که به سرای مثلا دنج سر می زنند )
حتی یادآوری پست مذکور باعث شد که از یاد ببرم برای چه قصد نوشتن کرده بودم
امان از پست مذکور 😑
بگذریم
می خواستم بار دیگر از پزشکی بگویم
دبیرستانی که بودم به سان تمام همقطاران خویش در آرزوی پزشکی می سوختم و تست می زدم بلکه این رویای بعید موفقیتی چشمگیر شود
آن روز ها برای ایجاد خرده انگیزه ای در خود در سایت های مختلف در رابطه با کتاب های دانشجویان پزشکی . دوره های درسی و ... سرچ می کردم
حتی یادم هست مهر سال ۹۸ برنامه هفتگی ورودی مهر ۹۸ را دانلود کرده بودم و در طی روز چک می کردم آن ساعت چه درسی دارند و شاید باورتان نشود چه حسرتی می خوردم برای آن کلاس ادبیاتی که در برنامه نوشته بود
در گوگل روزنوشت های دانشجویان پزشکی را سرچ می کردم و به هر وبلاگی سر میزدم تا از پزشکی بگویند و رویای دور من اندکی نزدیک تر شود
اما این روز ها هم با وجود اینکه رویای بعید ان روز ها واقعیت کسل بار هر روزم شده به وبلاگ دوستانی که دانشجوی پزشکی هستند سر می زنم و غر و لند های آنان را می خوانم
می دانید هنوز هم از خواندن و شنیدن از پزشکی از زبان دیگران بیشتر لذت می برم تا نگاه کردن به زندگی خودم
و اما دانشگاهی که آن روز ها با نگاهش کردن اشک را مهمان چشمانم میکرد و شکستی عمیق و بس خفت بار را که ساعت های زیادی کمرم را خم کرده با قوت بیشتری به من یادآوری می کرد و عطش خواستن را بیش از پیش در من می جوشاند
این روز ها تبدیل به مکانی شده که الحق و الانصاف آخرین جایی است که دوست دارم بروم
به گمانم دلیل این به فرش افتادنش را می دانم اما صد حیف که هنوز هیچ گامی برای بهتر کردن اوضاع برای خودم بر نداشته ام
می خواستم در رابطه با موضوع دیگری نیز صحبت کنم
در وبلاگ یکی از دوستانی که وبلاگ آنان را دنبال می کنم چند وقت پیش در رابطه با سر زدن به بیمارستان پیش از اینکه به صورت رسمی وارد بیمارستان شویم صحبت شده بود البته صحبت های ایشان دقیق خاطرم نیست
اما عمیقأ برای من جای سوال دارد وقتی که از گوشه و کنار می شنویم که در فلان مرحله در نقش نخودی هستیم در بیمارستان چه بسا اینکه به صورت رسمی هم وارد بیمارستان شده ایم سر زدن به بیمارستان آن هم وقتی هیچ علمی نداریم که بودن مان را مفید کنید به چه سود اید ؟؟
موضوعات زیادی هستند که دوست دارم در رابطه با آنها سخن بگویم اما برای این مقال بس است
خود افشا گری
به نام خدا
همیشه زمانی که از نظر روحی مساعد نیستم یا در شرایط سختی به سر می برم به سراغ نوشتن می آیم شاید دلیل اینکه اغلب پست هایی که در اینجا منتشر کردم یا متن هایی که قبلا به اشتراک گذاشتم غمگین هستند همین است
شب نوشت (۳)
به نام خدا
همیشه شروع کردن متن برایم سخت تر از ما بقی قسمت ها بوده است نمی دانم چگونه شروع کنم !
شب نوشت (۲)
به دلایل ناشناخته ای وقتی از نظر روحی مساعد نیستم میل بیشتری به نوشتن دارم و به طرز شگفت آوری مانند مسکنی برای من عمل میکند .( البته
شب نوشت ( ۱ )
به نام خدا
کمتر از ۱۲ ساعت دیگه امتحان انگل دارم .
اونقدری که باید و شاید نخوندم و حتی نمی دونم چرا نخوندم ؟!
البته شاید هم می دونم .هر چی هست امیدوارم بخیر بگذره .
سرآغاز
مدت هاست که به دنبال اینم *به طور مستمر* بنویسم نه اینکه صرفا وقتی اتفاقی خاص رخ داد در رابطه با آن بنویسم .
در رابطه با اتفاقاتی که رخ می دهند ٫ افکارم ٫ اهدافم و هر چه که با آن دست گریبانم صحبت خواهم کرد البته انتظار ثبات را نداشته باشید .
قبلا نیز وبلاگی داشتم و حتی