۲ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

قاطی پاتی

به نام خدا 

به شروع ترم چهار نزدیک می شویم و با هر روز نزدیک تر به معنای واقعی کلمه حالم بدتر می شود 

استرس تمام وجودم را می گیرد و عرصه را بر من تنگ می کند 

تابستانی به معنای واقعی کلمه مزخرف گذراندم 

ادامه مطلب
۰ ۰ ۱ دیدگاه

آواز دهل شنیدن از دور خوش است

به نام خدا 

آخرین پستی که نوشتم به دوران امتحانات بر می گردد و نقد تندی که از پزشکی به خصوص پزشکی در دانشگاه خودم باز می‌گردد 

نقدی که حاصلی نداشت جز عذرخواهی های مکرر در پی وی و اعصاب خوردی های مکرر تر 😑

و از آنجایی که وقتی چیزی حالم را بگیرد بشدت از آن دوری می کنم و حال خوش خودم را با فکر کردن به آن زایل نمی کنم پست مذکور رو حذف کرده و دیگر به وبلاگم سر نزدم و در شگفتم که دگران چرا به این جا سر می زنند (  آمار وبلاگ تک و توک افرادی را نشان میدهد که به سرای مثلا دنج سر می زنند ) 

حتی یادآوری پست مذکور باعث شد که از یاد ببرم برای چه قصد نوشتن کرده بودم 

امان از پست مذکور 😑

بگذریم 

می خواستم بار دیگر از پزشکی بگویم 

دبیرستانی که بودم به سان تمام همقطاران خویش در آرزوی پزشکی می سوختم و تست می زدم بلکه این رویای بعید موفقیتی چشمگیر شود 

آن روز ها برای ایجاد خرده انگیزه ای در خود در سایت های مختلف در رابطه با کتاب های دانشجویان پزشکی . دوره های درسی و ... سرچ می کردم 

حتی یادم هست مهر سال ۹۸ برنامه هفتگی ورودی مهر ۹۸ را دانلود کرده بودم و در طی روز چک می کردم آن ساعت چه درسی دارند و شاید باورتان نشود چه حسرتی می خوردم برای آن کلاس ادبیاتی که در برنامه نوشته بود 

در گوگل روزنوشت های دانشجویان پزشکی را سرچ می کردم و به هر وبلاگی سر میزدم تا از پزشکی بگویند و رویای دور من اندکی نزدیک تر شود 

اما این روز ها هم با وجود اینکه رویای بعید ان روز ها واقعیت کسل بار هر روزم شده به وبلاگ دوستانی که دانشجوی پزشکی هستند سر می زنم و غر و لند های آنان را می خوانم 

می دانید هنوز هم از خواندن و شنیدن از پزشکی از زبان دیگران بیشتر لذت می برم تا نگاه کردن به زندگی خودم 

و اما دانشگاهی که آن روز ها با نگاهش کردن اشک را مهمان چشمانم میکرد و شکستی عمیق و بس خفت بار را که ساعت های زیادی کمرم را خم کرده با قوت بیشتری به من یادآوری می کرد و عطش خواستن را بیش از پیش در من می جوشاند 

این روز ها تبدیل به مکانی شده که الحق و الانصاف آخرین جایی است که دوست دارم بروم 

به گمانم دلیل این به فرش افتادنش را می دانم اما صد حیف که هنوز هیچ گامی برای بهتر کردن اوضاع برای خودم بر نداشته ام 

می خواستم در رابطه با موضوع دیگری نیز صحبت کنم 

در وبلاگ یکی از دوستانی که وبلاگ آنان را دنبال می کنم چند وقت پیش در رابطه با سر زدن به بیمارستان پیش از اینکه به صورت رسمی وارد بیمارستان شویم صحبت شده بود البته صحبت های ایشان دقیق خاطرم نیست 

اما عمیقأ برای من جای سوال دارد وقتی که از گوشه و کنار می شنویم که در فلان مرحله در نقش نخودی هستیم در بیمارستان چه بسا اینکه به صورت رسمی هم وارد بیمارستان شده ایم سر زدن به بیمارستان آن هم وقتی هیچ علمی نداریم که بودن مان را مفید کنید به چه سود اید  ؟؟ 

موضوعات زیادی هستند که دوست دارم در رابطه با آنها سخن بگویم اما برای این مقال بس است 

 

 

۰ ۰ ۰ دیدگاه


تبلیغات
Blog.ir بلاگ، رسانه متخصصین و اهل قلم، استفاده آسان از امکانات وبلاگ نویسی حرفه‌ای، در محیطی نوین، امن و پایدار
bayanbox.ir صندوق بیان - تجربه‌ای متفاوت در نشر و نگهداری فایل‌ها، ۳ گیگا بایت فضای پیشرفته رایگان
Bayan.ir - بیان، پیشرو در فناوری‌های فضای مجازی ایران
آخرین مطلب
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
مطالب پربحث‌تر
آخرین نظرات
نویسندگان
پیوندهای روزانه
پیوندها
بایگانی